لذت شعر نوشتن با کیبورد

دو بیتی و تک بیتی های ماندگار

لذت شعر نوشتن با کیبورد

دو بیتی و تک بیتی های ماندگار

در عالم


در عالم بی‌وفا کسی خرم نیست                     شادی و نشاط در بنی‌آدم نیست
آن کس که درین زمانه او را غم نیست       یا آدم نیست، یا از این عالم نیست

هلالی جغتایی

گر باده خوری


گر باده خوری تو با خردمندان خور               یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار مخور و رد مکن فاش مساز          اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور

مشنو


مشنو که مرا از تو صبوری باشد             یا طاقت دوستی و دوری باشد

لیکن چه کنم گر نکنم صبرو شکیب ؟    خرسندی عاشقان ضروری باشد


من جای غم تو


من جای غم تو در دل خویش کنم         درد تو دوای جگر ریش کنم

چندان که تو در دلم جفا پلش کنی     من بر سر آنم که وفا بیش کنم



تن در غم هجر داده بودم


تن در غم هجر داده بودم همه شب         واز اندوه تو فتاده بودم همه شب

سر بر زانو نهاده بودم همه شب      گویی که ز سنگ زاده بودم همه شب


مسعود سعد

گر بداند


گر بداند لذت جان باختن در راه عشق

هیچ عاقل زنده نگذارد به عالم خویش را



روزی گفتی


روزی گفتی ، شبی کنم دلشادت              وزبندِ غمانِ خود کنم آزادت

دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت     وزگفته ی خود هیچ نیامد یادت  


سعدی 



چون جمله خطا کنم


چون جمله خطا کنم صوابم تو بسی     مقصود ازین عمر خرابم تو بسی

من میدانم چونکه بخواهم رفتن         پرسند چه کرده ای جوابم تو بسی


شمس تبریزی


ترا با غیر میبینم



ترا با غیر میبینم ، صــــــدایم در نمی آید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمــی آید

نشستم باده خوردم ، خون گریستم ، کنجی افتادم
تحمل میرود ، اما ، شـــــــــــب غم سر نمی آید



از غم عشق


از غم عشق حکایت به صبا نتوان کرد

گله از دوست به هر بی سروپا نتوان کرد


الفت اصفهانی


ای دل


ای دل غم این جهان فرسوده مخور           بیهوده نئی غمان بیهوده مخور

چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید     خوش باش غم بوده و نابوده مخور

دیدمت شبی


دیدمت شبی به خواب و سرخوشم

وه ... مگر به خواب ها بینمت

غنچه نیستی که مست اشتیاق

خیزم و ز شاخه ها بچینمت


فروغ فرخزاد


قاصدان


قاصدان را یکقلم نومید کردن خوب نیست

نامه ی ما پاره کردن داشت گر خواندن نداشت


صائب تبریزی

من اناری را می کنم دانه



من اناری را می کنم دانه و به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود



بی حسین


بی حسین بن علی احساس پیری می کنم

نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم

گفت سائل از چه رو محکم به سینه می زنی؟

گفتـم از آیـنـه ی دل گــردگـیــری مــی کـنـم