عالم همه قطره و دریاست حسین
خوبان همه بنده و مولاست حسین
ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش
از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین
چو به دوست دل سپردم به خود این گمان نبردم
که نه بخت وصل دارم نه تحمل جدائی
دکترصدارت
در عشق تو پروای بد اندیشم نیست سرمستم و اندیشه و تشویشم نیست
تا چند زیاران از من پرسی ای بی خبر از من ، خبر از خویشم نیست
در سینه پنهان کرده ام گنجینه ای از داغ غم
تا می توانی سعی کن ای عشق، در ویرانی ام
عاشق اصفهانی