در چنین عهدی که نزدیکان ز هم دوری کنند
یاریِ غم بین که از من یک نفس هم دور نیست
بیهوده در اضطراب ماندیم همه
در تاب و تب و عذاب ماندیم همه
این ساعت زنگ خورده هم زنگ نزد
عشق آمد و رفت و خواب ماندیم همه
در خواب چراغ تا سحر دستم بود
در خواب کلید هر چه در دستم بود
زیباتر از این خواب ندیدم خوابی
بیدار شدم دست تو در دستم بود
ایرج زبردست
جنون یعنی به طوفان دل سپردن
به اقیانوس چشمت غوطه خوردن
جزیره در جزیره ...موج در موج
در آغوشت شبی آرام مردن
لگد مال بشر شد کل دنیا
به ویرانی کشانده هر چه هر جا
بگو تا بیخودی قایق نسازند
نمانده هیچ شهری پشت دریا
"قاسم بحرانی"
بــر در مـیخــانه رفتــن کــار یــک رنــگـان بــود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام مـاست
ور نـه تشـریف تـو بـر بـالای کـس کـوتاه نیسـت
بنــده پیــر خــراباتـم کــه لطــفش دایــم اســت
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
فانوس به دست کوچه دیدار است
آنگونه تو را در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد آن یکی بیدار است