کاش می دانستید
زندگی با همه وسعت خویش
محفل
ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
زندگی عشق به قلب داشتن است
یاد از آنشب که لب چشمه میان من و او پرده ای جز سر گیسوی شبانگاه نبود
لب او بر لب من بود و بحسرت می گفت: کاشکی عمر وصال اینهمه کوتاه نبود
پژمان بختیاری
عشق آمد و شد چونم اندر رگ و پوست تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت نامی است ز من بر من و باقی همه اوست
عبدالله انصاری
جزء ها را روی ها سوی کل است بلبلان را عشق با روی گل است
آنچه از دریا به دریا می رود از همان جا کامد ٬ آن جه می رود
الهی سینه ای ده آتش افروز در آن سینه دلی و آن دل همه سوز
کرامت کن درونی درد پرور دلی در وی ٬ درون درد و برون درد
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست
وحشی کرمانی