از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نیست سخت کار ما بود کز ما خدا برگشته است
اشراقی اصفهانی
دیگران در کار دنیایند و من در کار دل نیست دوشم زیرباری جز به زیر بار دل
یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار
چشم بگشا به گلستان و ببین جلوه ی آب صاف در گُل و خار
ز آب بی رنگ صد هزاران رنگ لاله و گل نگر در آن گلزار
چه سرنوشـت غمانگیزی، که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
حسین منزوی
یک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد بغضی نفس و گلوی او را آزرد
می خواست که عشق را نمایان نکند اشک آمد و باز آبرویش را برد
گرید و سوزد و افروزد و نابود شود هر که چون شمع بخندد به شب تار کسی
بی گمان دست در اغوش نگارش ببرند هر که یک بوسه ستاند ز لب یار کسی