دیدمت شبی به خواب و سرخوشم
وه ... مگر به خواب ها بینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت
فروغ فرخزاد
آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست
فروغ فرخزاد
بر لبانم سایه ای از پرسشی مرموز در دلم دردیست بی آرام و هستی سوز
راز سرگردانی این روح عاصی را با تو خواهم در میان بگذاردن، امروز