فرخنده باد بر همگان مقدم بهار نوروز , جاودانه ترین جشن روزگار
سال 1389 هم از راه رسید ... تبریک مرا پذیرا باشید.
یار با ما بی فایی می کند بی گناه از من جدایی می کند
شمع جانم را بکشت آن بی وفا جای دیگر روشنایی می کند
یک جوریست این روزها. اینهمه حرف بود و گوش نبود و وقتی گوشی بود، حوصله حرف نبود. فکرکن... چه زود گذشت اینهمه روز و ثانیه و..
تا دست تو ارام به روی در زد دیوار به رقص درآمد و در پرپر زد
تا خواستم آرام صدایت بزنم پروانه ای از روی لبانم پر زد
گویی ای رهگذر از داغ دلم با خبری که بهر ناله ات از سینه بر آید شرری
مگر این آتش من از سر دیوار گذشت که در افتاد به دامان دل رهگذری؟
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن من ندیدم بیدی , سایه اش را بفروشد به زمین
رایگانم می بخشد , نارون شاخه خود را به کلاغ هر کجا برگی هست , شوق من می شکفد