خالی شدم از خویش و به خالت نرسیدم آخر مگر این دانه اسفند به چند است؟!
ارسالی از غزال
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
هرکه منظور خود از غیر خدا میطلبد او گدایی است که حاجت که ز گدا مطلبد
زهر است عطای خلق هرچند که دوا باشد حاجت ز که می خواهی آنجا که خدا باشد
بارون و دوست دارم هنوز چون تو رو یادم میاره
حس می کنم پیشه منی وقتی که بارون می باره