سه ره دارد جهان عشق اکنون یکی آتش یکی اشک و یکی خون
عزم آن دارم که امشب نیم مست پای کوبان، کوزه دَردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم پس به یک ساعت ببازم هر چه هست