کوه ها باهمند و تنهایند همچو ما باهمان تنهایان
احمد شاملو
کامم اگر نمی دهی، تیغ بکش مرا بکش
چند وعده خوش کنم، جان به لب رسیده را؟
تا کی دلت از چرخ حزین خواهد بود
با محنت و درد همنشین خواهد بود خوش باش که روزگار پیش از من و تو تا بود چنین بود و چنین خواهد بود
قلب ِ مـن موقع اهدا به تو ایـراد نداشـت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
ای سیر تو را نان جوین خوش ننماید معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف از دوزخیان پرس که اعراف بهشتست
سعدی