لذت شعر نوشتن با کیبورد

دو بیتی و تک بیتی های ماندگار

لذت شعر نوشتن با کیبورد

دو بیتی و تک بیتی های ماندگار

دریای شور انگیز چشمانت


دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست      آن جا که باید دل به دریا زد همینجاست


یک روز رسد غمی


یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه       یک روز رسد نشاط اندازه ی دشت

افسانه ی زندگی چنین است عزیز    در سایه ی کوه باید از دشت گذشت


در فراقت بی قرارم


در فراقت بی قرارم روز و شب                  سر زکویت بر ندارم روز و شب

زان شبی که وعده کردی روز وصل     روز و شب را می شمارم روز و شب


ما را بعشق تو


ما را بعشق تو جامه دریدن زود بـود    تـرا بنـرخ عشق بجـا ن خـریدن زود بود

رختـی که بعشق تـو بتـن دوخته بودم    بـی وفــا جــا مه ما را دریـــد ن زود بود


پر سوخته ی شرار پرهیز توام


پر سوخته ی شرار پرهیز توام     دیوانه ی چشم فتنه انگیز توام

گنجایش دیگری ندارد دل من        همچون قدح شراب لبریز توام



امشب سر مهربان نخلی خم شد


امشب سر مهربان نخلی خم شد       در کیسه نان به جای خرما غم شد

در خانه ای دور بیوه ای شیون کرد           همبازی کودک یتیمی گم شد 



ای کاش علی شویم و عالی باشیم


ای کاش علی شویم و عالی باشیم            همسفره کاسه سفالی باشیم

چون سکه به دست کودکی برق زنیم     نان آور سفره های خالی باشیم



تـرا با خـود نمی بینـم


تـرا با خـود نمی بینـم مگـرازمن خطا دیـدی       زرفـتـارتــوحـیـرانـم بگوازمن جـفـا دیــدی

گهی خندان ترا دیدم که گل میرخت زلبهایت      گهی با شک نگه کردی مگرازمن ریا دیدی


آنجا که دلم بهر دلش


آنجا که دلم بهر دلش گشت گرو    دیدم که به یک اشاره میگفت برو

میدونی درد من


میدونی  درد من  ازفراق تــو چگونه بود    دل اشـفـتـه ی من زداغ تــو  دیــوونـه بـود

میدونی چراچنین شکسته ونـــزار شـدم    آخه عکست توی قاب رومیزمن توخونه بود


تـقــا ضـا


بــرآئـیـم گــردهـم یـکـبـا ردیـگـر    نــداریـم تـا قـیـا مـت کــا ردیـگـر
  خــداونــدا مـدد کـن بــا ردیـگــر     اگـــرآیــد چـنـیـن روزی فـراهـم

عمر ما


عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست    من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟



مخور صائب فریب


مخور صائب فریب زُهد از عمامه ی زاهد    که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد



تاریک طینتان


تاریک طینتان، همه در ناز و نعمتند    ای روشنی ی عقل، تو ما را بلا شدی



جان دادم و فارغ شدم


جان دادم و فارغ شدم از محنت هجران    یعنی که ز شبهای دگر، بهترم امشب


غزالی مشهدی