یک قلب سیاه کن خودت می فهمی یک بار گناه کن خودت می فهمی
من این همه بد نیستم آقا! خانم! یک لحظه نگاه کن خودت می فهمی
مگر آگاه شدی از غم تنهایی من که به غمخواریم اندر دل شب نوحه گری؟
مگر از گلشن عشق آمده ای ای بلبل مست ؟ که چنین ناله جانسوز ندارد بشری
اگر طوطی زبان می بست در کام که خود را در قفس می دید و نه دام
خموشی پرده پوش راز باشد نه مانند سخن غماز باشد
من در غم تو , تو در کنار دگری همدرد تو من , تو غمگسار دگری
معنا نشد , نمی شود بعد از من من کشته تو , تو سوگوار دگری