با علمت اگر عمل برابر گردد کام دو جهان ترا میسر گردد
مغرور برین مشو که خواندی ورقی زآن روز حذر کن که ورق برگردد
ناصح تبریزی
دلم از صحبت این چرب زبانان بگرفت بعد از این، دست من و دامن لب دوختگان
توللی
ندانم غمزه ساقی، چه افسون کرد در کارش؟ که امشب محتسب در میکده رندانه می رقصد
گرامی هندی
چشمت که به خونریزی عشاق سری داشت می کشت یکی را و نظر بر دگری داشت
" غزالی مشهدی "
نردبان این جهان ما و منی است عاقبت این نردبان افتادنی است
لا جرم هر کس که بالاتر نشست استخوانش زودتر خواهد شکست