لذت شعر نوشتن با کیبورد

دو بیتی و تک بیتی های ماندگار

لذت شعر نوشتن با کیبورد

دو بیتی و تک بیتی های ماندگار

امشب سر مهربان نخلی خم شد


امشب سر مهربان نخلی خم شد       در کیسه نان به جای خرما غم شد

در خانه ای دور بیوه ای شیون کرد           همبازی کودک یتیمی گم شد 



ای کاش علی شویم و عالی باشیم


ای کاش علی شویم و عالی باشیم            همسفره کاسه سفالی باشیم

چون سکه به دست کودکی برق زنیم     نان آور سفره های خالی باشیم



تـرا با خـود نمی بینـم


تـرا با خـود نمی بینـم مگـرازمن خطا دیـدی       زرفـتـارتــوحـیـرانـم بگوازمن جـفـا دیــدی

گهی خندان ترا دیدم که گل میرخت زلبهایت      گهی با شک نگه کردی مگرازمن ریا دیدی


آنجا که دلم بهر دلش


آنجا که دلم بهر دلش گشت گرو    دیدم که به یک اشاره میگفت برو

میدونی درد من


میدونی  درد من  ازفراق تــو چگونه بود    دل اشـفـتـه ی من زداغ تــو  دیــوونـه بـود

میدونی چراچنین شکسته ونـــزار شـدم    آخه عکست توی قاب رومیزمن توخونه بود


تـقــا ضـا


بــرآئـیـم گــردهـم یـکـبـا ردیـگـر    نــداریـم تـا قـیـا مـت کــا ردیـگـر
  خــداونــدا مـدد کـن بــا ردیـگــر     اگـــرآیــد چـنـیـن روزی فـراهـم

تاریک طینتان


تاریک طینتان، همه در ناز و نعمتند    ای روشنی ی عقل، تو ما را بلا شدی



جان دادم و فارغ شدم


جان دادم و فارغ شدم از محنت هجران    یعنی که ز شبهای دگر، بهترم امشب


غزالی مشهدی                 

دگر گوشی


دگر گوشی به آغوش درم نیست           صدای آشنای باورم نیست

بغیر از لاشه ی پوشیده دل         درین خانه کسی هم بسترم نیست


دمی بی گفت وگو


دمی بی گفت وگو مگذار لب را    لب بی گفت و گو لب نیست گوش است

پنداشتم به وصل تو


پنداشتم به وصل تو باید امید داشت    غافل که دشمن دل غم پرور منی


پناهی سمنانی                     

حُسن، گویند


حُسن، گویند چون دیده شود دل برباید    تو بدین حُسن، دل از دیده و نادیده ربایی



شوریده شیرازی                 

دیروز تو را دیدم


دیروز تو را دیدم و از شوق نمردم    جان می دهم امروز، پشیمانی من بین



صنیعی نیشابوری                   

ز کویش دربدر کردی


ز کویش دربدر کردی مرا ای مدعی آخر        تو همچون من ز کوی او الهی دربدر گردی

بکام غیر می گردی، نمی گردی بکام ما   اگر خواهی چنین گردش کنی، ای چرخ برگردی



به بی صبری


به بی صبری مراد از هیچ یاری بر نمی آبد    ز دست صبر هم دیدیم کاری بر نمی آید


سام میرزا