افسرده ایم و خسته دل از هر چه هست و نیست شاید به بوی زلف تو خود را دوا کنیم
محمدعزیزی
کجایی ای رفیق نیمه راهم که من در چاه شب های سیاهم
نمی بخشد کسی جز غم پناهم نه تنها از تو نالم از خدا هم
مشیری
من آمده ام که با تو راهی بشوم آنی که تو از دلم بخواهی بشوم
دریا بغلم کن! بغلم کن دریا! می خواهم از این به بعد ماهی بشوم