-
دل را به تو
جمعه 2 بهمنماه سال 1388 22:05
دل را به تو بهر خدا دادم من زین رو به دلم لطف و صفا دادم من من دل به کسی نداده ام تا امروز این دل به تو اکنون به رضا دادم من
-
گر دیگران به عیش
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1388 20:34
گر دیگران به عیش و طرب خرم اند و شاد ما را غم نگار بود مایه ی سرور
-
محبت آتشی در
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 23:13
محبت آتشی در جانم افروخت که تا دامان محشر بایدم سوخت عجب پیراهنی بهرم بریدی که خیلط اجل می بایدش دوخت
-
ای نفس
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 20:51
ای نفس , بلای این دل ریش تویی سرمایه محنت ای بد اندیش تویی خواهی که شوی بکام دل همدم دوست با خود منشین که دشمن خویش تویی
-
چند به ناز پرورم
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 20:37
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل یاد پدر نمی کنند ای پسران نا خلف از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف
-
در غصه مرا
شنبه 26 دیماه سال 1388 21:49
در غصه مرا جمله جوانی بگذشت ایام به غم چنان که دانی بگذشت در مرگ خواص , زندگانی بگذشت عمرم همه در مرثیه خوانی بگذشت
-
اگر یار مرا دیدی
جمعه 25 دیماه سال 1388 12:37
اگر یار مرا دیدی به خلوت بگو ای بی وفا ای بی مروت گریبانم ز دستت چاک چاکه نخواهم دوخت تا روز قیامت
-
آشنا با هر که گشتم
جمعه 25 دیماه سال 1388 01:18
آشنا با هر که گشتم بدتر از بیگانه بود دوست خواندم هر که را دیدم ز دشمن کم نبود
-
الهی گل های بهشت
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 20:18
الهی گل های بهشت در پای عارفان خار است،جوینده ی تو را با بهشت چه کار است؟
-
گر همچو من
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 22:56
گر همچو من افتاده ی این دام شوی ای بس که خراب باده و جام شوی ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم با ما منشین اگر نه بدنام شوی
-
لاله دیدم
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 21:15
لاله دیدم روی زیبای توام آمد بیاد شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد
-
دردی است درد عشق
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 23:11
دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیست گردردمند عشق بنالد غریب نیست گویند عارفان که مجانین عشق را پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
-
گلی را که نه
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 20:23
گلی را که نه رنگ است نه بوی غریب از سودای بلبل بر اوی
-
آن قصر که جمشید
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 18:48
آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد روبه ارام گرفت بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
-
بگوش همنفسان
شنبه 19 دیماه سال 1388 16:44
بگوش همنفسان آتشین سرودم من فغان مرغ شبم یا نوای عودم من ؟ مرا ز چشم قبول آسمان نمی افکند اگر چو اشک ز روشندلان نبودم من
-
شاخه با ریشه خود
شنبه 19 دیماه سال 1388 00:11
شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد باغ امسال چه پائیز غریبی دارد غنچه شوقی ز شکوفا شدنش نیست دگر باخبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
-
آنجا که مرا
جمعه 18 دیماه سال 1388 12:41
آنجا که مرا با تو همی هست دیدار آنجا روم و روی کنم بر دیوار
-
ما نگوییم بد
پنجشنبه 17 دیماه سال 1388 14:38
ما نگوییم بد و میل به ناحـق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن اسـت که مطلق نکنیم
-
چه گویم که
پنجشنبه 17 دیماه سال 1388 01:30
چه گویم که ناگفتنم بهتر است زبان در دهان پاسبان سر است
-
مصاحب گنجوی
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 21:26
مصاحب در ره این عشق جان سوز محبت را از آن کودک بیآموز که چون مادر به جور او ستیزد هم او در دامن مادر گرید
-
عیب است
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 14:00
عیب است بزرگ برکشیدن خود را وز جمله خلق برگزیدن خود را از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را
-
زلف تو مرا
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 23:47
زلف تو مرا عمر درازست ولى نیست در دست سر موئى از آن عمر درازم پروانه ء راحت بده اى شمع که امشب از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم
-
اگر در پای
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 23:18
اگر در پای در دامن آری چو کوه سرت ز آسمان بگذرد در شکوه
-
آن روز خوشم
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 16:21
آن روز خوشم که در کنارم باشی گر نیکم و گربدم , تو یارم باشی می نوشی و می دهی و می بستانی من خورم و تو میکشارم باشی
-
تا توانی
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 11:42
تا توانی کن حذر از یار بد یار بد بدتر بود از مار بد مار تنها همی بر جان زند یار بد برجان و بر ایمان زند
-
عاقلان نقطه
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 02:48
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند
-
سالها پیروی مذهب
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 23:46
سالها پیروی مذهب رندان کردم تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم من به سر منزل عنقا به خود برده ام راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
-
هر حیاتی را
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 20:29
هر حیاتی را مماتی در پی است هر وصالی را فراقی در عقب
-
بگشا دفتر هذیان
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 19:05
بگشا دفتر هذیان تب عشق مرا تا بدانی که چه ها بر دل بیمار من گذشت
-
از در درآمدی
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 13:59
از در درآمدی و من از خود به در شدم گویی کزاین جهان به جهان دگر شدم