امشب ز غمت میان خون خواهم خفت وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست تا در نگرد که بیتو چون خواهم خفت
هرگز از لوح دلم نقش دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
آنچنان مهر تو ام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود