اندیشه روز و شبم پیوسته این است من بر تو بستم دل ؟ دریغ از دل که بستم افسوس بر من، گوهر خود را فشاندم در پای بتهائی که باید می شکستم
اندیشه روز و شبم پیوسته این است
من بر تو بستم دل ؟
دریغ از دل که بستم
افسوس بر من، گوهر خود را فشاندم
در پای بتهائی که باید می شکستم