-
زاهدم برد به مسجد
جمعه 19 شهریورماه سال 1389 14:58
زاهدم برد به مسجد که مرا توبه دهد توبه کردم که نفهیمده به جایی نروم
-
گر چه از اتش دل
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 18:49
گر چه از اتش دل چون خُم می در جوشم مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم
-
من در غم تو
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 14:16
من در غم تو , تو در کتار دگری همدرد تو من , تو غمگسار دگری معنا نشد , نمی شود بعد از من من کشته تو , تو سوگوار دگری
-
دیشب از زمزمه ی عشق تو
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 17:22
دیشب از زمزمه ی عشق تو بیدار شدم توچه کردی که به عشق تو گرفتار شدم
-
مرا دردی است اندر دل
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 19:19
مرا دردی است اندر دل اگر گویم جهان سوزد وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
-
راز ایــن داغ
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 13:57
راز ایــن داغ نـه در سـجـده ی طـولانـی مــاسـت بوسه ی اوست که چون مهر به پیشانی ماست
-
به گوش خود می شنویم
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 02:05
به گوش خود می شنویم که دگران بمٌرد به گوش دیگری هم خوش باشد خبر مرگ تو
-
مرا چشمیست خون افشان
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 01:51
مرا چشمیست خون افشان به دست ان کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از ان چشم و از ان ابرو
-
تو مرا جان و جهانی
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 20:39
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
-
هرکه منظور خود
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 01:21
هرکه منظور خود از غیر خدا میطلبد او گدایی است که حاجت که ز گدا مطلبد زهر است عطای خلق هرچند که دوا باشد حاجت ز که می خواهی آنجا که خدا باشد
-
دستم نداد قوت
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1389 16:34
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
-
دیده ام زلف پریشان تو
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 18:04
دیده ام زلف پریشان تو در چنگ رقیب بی سبب نیست که شب خواب پریشان بینم
-
دریای شور انگیز چشمانت
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 17:44
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست آن جا که باید دل به دریا زد همینجاست
-
یک روز رسد غمی
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 16:34
یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه یک روز رسد نشاط اندازه ی دشت افسانه ی زندگی چنین است عزیز در سایه ی کوه باید از دشت گذشت
-
در فراقت بی قرارم
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 23:51
در فراقت بی قرارم روز و شب سر زکویت بر ندارم روز و شب زان شبی که وعده کردی روز وصل روز و شب را می شمارم روز و شب
-
ما را بعشق تو
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 17:28
ما را بعشق تو جامه دریدن زود بـود تـرا بنـرخ عشق بجـا ن خـریدن زود بود رختـی که بعشق تـو بتـن دوخته بودم بـی وفــا جــا مه ما را دریـــد ن زود بود
-
پر سوخته ی شرار پرهیز توام
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 17:10
پر سوخته ی شرار پرهیز توام دیوانه ی چشم فتنه انگیز توام گنجایش دیگری ندارد دل من همچون قدح شراب لبریز توام
-
امشب سر مهربان نخلی خم شد
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 14:05
امشب سر مهربان نخلی خم شد در کیسه نان به جای خرما غم شد در خانه ای دور بیوه ای شیون کرد همبازی کودک یتیمی گم شد
-
ای کاش علی شویم و عالی باشیم
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 17:36
ای کاش علی شویم و عالی باشیم همسفره کاسه سفالی باشیم چون سکه به دست کودکی برق زنیم نان آور سفره های خالی باشیم
-
تـرا با خـود نمی بینـم
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 14:24
تـرا با خـود نمی بینـم مگـرازمن خطا دیـدی زرفـتـارتــوحـیـرانـم بگوازمن جـفـا دیــدی گهی خندان ترا دیدم که گل میرخت زلبهایت گهی با شک نگه کردی مگرازمن ریا دیدی
-
آنجا که دلم بهر دلش
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 00:04
آنجا که دلم بهر دلش گشت گرو دیدم که به یک اشاره میگفت برو
-
میدونی درد من
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 18:08
میدونی درد من ازفراق تــو چگونه بود دل اشـفـتـه ی من زداغ تــو دیــوونـه بـود میدونی چراچنین شکسته ونـــزا ر شـد م آخه عکست توی قاب رومیزمن توخونه بود
-
تـقــا ضـا
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 15:53
بــرآئـیـم گــردهـم یـکـبـا ردیـگـر نــداریـم تـا قـیـا مـت کــا ردیـگـر خــداونــدا مـدد کـن بــا ردیـگــر اگـــرآیــد چـنـیـن روزی فـراهـم
-
عمر ما
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 19:32
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟
-
مخور صائب فریب
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 12:11
مخور صائب فریب زُهد از عمامه ی زاهد که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد
-
تاریک طینتان
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 01:37
تاریک طینتان، همه در ناز و نعمتند ای روشنی ی عقل، تو ما را بلا شدی
-
جان دادم و فارغ شدم
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 14:07
جان دادم و فارغ شدم از محنت هجران یعنی که ز شبهای دگر، بهترم امشب غزالی مشهدی
-
دگر گوشی
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 02:26
دگر گوشی به آغوش درم نیست صدای آشنای باورم نیست بغیر از لاشه ی پوشیده دل درین خانه کسی هم بسترم نیست
-
دمی بی گفت وگو
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 02:14
دمی بی گفت وگو مگذار لب را لب بی گفت و گو لب نیست گوش است
-
پنداشتم به وصل تو
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 20:47
پنداشتم به وصل تو باید امید داشت غافل که دشمن دل غم پرور منی پناهی سمنانی