لذت شعر نوشتن با کیبورد

دو بیتی و تک بیتی های ماندگار

لذت شعر نوشتن با کیبورد

دو بیتی و تک بیتی های ماندگار

شعر ... سر گشته چو پرگار



سر گشته چو پرگار همه عمر دویدیم      آخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم 

شعر ... ای من همه بد کرده

 

 

 ای من همه بد کرده و دیده ز تو نیک    بد گفته همه عمر و شنیده ز تو نیک 

حد بدی و غایت نیکی این است       کز من به تو بد به من رسیده ز تو نیک

 

سیف فرغانی       

شعر ... دانم و دانی که جانم

 

 

 دانم و دانی که جانم آز آن توست             پس بزن آتش به جانم چونکه جانم جان توست

گر زتی آتش به جانم من بسوزم در رهت    پس از آن هر ذره از خاکسترم خواهان توست

 

شعر ... به دوست گر چه



 به دوست گر چه عزیز است راز دل مگشا     که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز



شعر ... هر چه نصیب است



هر چه نصیب است رسد در زمان    هر آنچه نباشد نرسد بی گمان

از بس و پیش آنچه بخواهد رسید           زحمت بیهوده نباید کشید



شعر ... گلی دیدم که



گلی دیدم که با خاری هم آغوش    شده بلبل به کار آن دو مدهوش

چنان افتاده گل در دامن خار       که اصلا ذات خود کرده فراموش



شعر ... دوستی با هر که کردم



دوستی با هر که کردم خصم مادرزاد شد    آشیان هرجا نهادم خانه صیاد شد

آن رفیقی که با خون جگر پروردمش    روز مردن بر سر دار آمد و جلاد شد



شعر ... طعنه بر طوفان نزن



طعنه بر طوفان نزن , ایراد بر دریا مگیر    بوسه بگرفتن ز ساحل موج را دیوانه کرد


شعر ... آنچه نصیب است



آنچه نصیب است نه کم می دهند     گر نستانی به ستم می دهند



شعر ... همنشین تو



همنشین تو از تو به باید        تا تو را عقل و دین بیفزاید



شعر ... گر فاش شود



گر فاش شود عیوب پنهانی ما       ای وای بر خجالت و پریشانی ما

ما غره به دینداری و شاد از اسلام      گبران متنفر از مسلمانی ما


هاتف اصفهانی

شعر ... خواهی که خدا

 

 

خواهی که خدا کار نکو با تو کند               ارواح ملائک همه را با تو کند

یا هر چه رضای او در آن نیست مکن   یا راضی شو به هر چه او با تو کند 

 

شعر ... هیچ کس از



هیچ کس از پیش خود چیزی نشد    هیچ آهنی خنجر تیزی نشد

هیچ حلوایی نشد استادکار         تا که شاگرد شکر ریزی نشد



شعر ... آنکه باز آید



آنکه باز آید مرا از غم رها سازد تویی   درد این آوارگی از تن رها سازد تویی

اگر خانه دل را ویرانه کرده دست غم      آنکه این ویرانه را از نو بسازد تویی


شعر ... بالا مطلب



بالا مطلب ز هیچکس بیش مباش    چون مرهم نرم باش و چون ریش مباش

خواهی که ز هیچکس به تو بد نرسد       بدخواه و بد آموز و بداندیش مباش