گرچه جز زهر من از جام محبت نچشیدم ای فلک زهر عقوبت به حبیبم نچشانی
آنچه دل را بیم آن می سوخت درد هجر بود آخراز ناسازی گردون به آن هم ساختم
هرکسی کام دلی آورده از کویت به دست ماهم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد
دلا این عالم فانی به یک ارزن نمیارزد بدنیا آمدن بر زحمت رفتن نمیارزد