ای دیر به دست آمده بس زود برفتی آتش زدی اندر من وچون دود برفتی
دل من در سبد عشق به نیل تو سپرد نگهش دار به موسی شدنش می ارزد
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم تا برفتی ز برم صورت بی جان بودم
زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد وین عجب، نقطه خال تو به بالای لب است
صبوحی
ساقی ز بیخود کردنم یک لحظه خودداری مکن تا می توانی می بده اشک مرا جاری مکن
اگر زلفت به هر تاری اسیر تازه ای دارد مبارک باشد امّا دلبری اندازه ای دارد
قراگوزلو