گویی از خامه تقدیر، غرض نقش تو بود کز ازل تا به ابد اینهمه تصویر کشید
نیاز اصفهانی
یاد لبخند تو هر دَم بَرد از هوش مرا
جای تو، یاد تو تا چند هم آغوش مرا
معین کرمانشاهی
یادتان باشد اگر مُردم عزاداری کنید بر سر و صورت بکوبید و خود آزاری کنید
آبروها برده اید از من در ایام حیات لا أقل حالا که مردم آبرو داری کنید
غم بی حد و درد بی شمار و من فرد یا رب چه کنم که صبر نتوانم کرد
یا درد باندازه درمان بفرست یا حوصله ای بده باندازه درد
مشتاق اصفهانی
ای که گفتی آشنایی با غریبان مشکل است
آشنایی می توان کردن جدایی مشکل است
روزگاری اهل دنیا دلشان درد نداشت هرکسی غصه این را که چه میکرد نداشت
چشمه سادگی از لطف زمین می جوشید خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت