یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار
چشم بگشا به گلستان و ببین جلوه ی آب صاف در گُل و خار
ز آب بی رنگ صد هزاران رنگ لاله و گل نگر در آن گلزار
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم
ای که پنجاه رفت و تو هنوز در خوابی مگر این پنج روز آخر دریابی
خواب شیرین بامداد رحیل باز دارد پیاده را ز سبیل
دریا چه دل پاک و نجیبی دارد چندیست که حالت عجیبی دارد
این موج که سر به سخره ها می کوبد با من چه شباهت غریبی دارد