یک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد بغضی نفس و گلوی او را آزرد
می خواست که عشق را نمایان نکند اشک آمد و باز آبرویش را برد
ببینم اینو اون موقع نوشتی که من اون داستان رو نوشته بودم؟!؟!؟!؟!؟آخه یه مفهومی داره مثه اون!؟!!!!!
سلامآره ... چه خوب که درکش کردی ...
ببینم اینو اون موقع نوشتی که من اون داستان رو نوشته بودم؟!؟!؟!؟!؟


آخه یه مفهومی داره مثه اون!؟!!!!!
سلام
آره ...
چه خوب که درکش کردی ...