نه از چینم حکایت کن نه از روم که من دل با یکی دارم در این بوم
هر آن ساعت که با یاد من آید فراموشم شود موجود و معدوم
یارب غم آنچه غیر تو در دل ماست بردار که بی حاصلی از حاصل ماست
الحمد که چون تو رهنمایی داریم کز گمشدگانیم که غم منزل ماست
در غریبی هر چه نالیدم کسی یادم نکرد در قفس جان دادم و صیاد آزادم نکرد
من نخواهم زین قفس صیاد آزادم کند دوست دارم در غریبی دوستی یادم کند